رویای من...

وقتی هفده سالم بود پامو کردم تو یه کفش که میخوام برم طلبه بشم!

قبلش بگم که توقعی از قصه طلبگی من نداشته باشید!

چون توش نه خبری از مخالفت یا اجبار پدر و مادر و جنگ خونین و مالین خانواده هست…

نه پدرکشتکی خودم با حوزه و زندگی طلبگی قبل از ورود بهش :/

تنها چیزی که توش پیدا می کنید علاقه قلبی من به کار تبلیغ در عرصه های هنری و بین المللی و ذهن سوال خیزم تو مسائل اعتقادی و دینی بود!

من قبل از اینکه وارد حوزه بشم دانش آموز عینکی و سیبیلویی بیش نبودمlaughing

که سر و تهش رو میزدن یا تو کتابخونه مدرسه پیداش میکردن ( اونم نه همیشه درحال مطالعه بلکه بیشتر درحال جا به جایی :/ چون کتابدار بودم!) یا در حال ریسه بندی و پارچه بندی در مناسبات ها! یا درحال خودشیرینی پیش معلم پرورشی D:

حالا همش تو دفتر و پیش معلما پلاس نبودم! سر کلاس و اردو و این برنامه ها رفیق باز و اکیپ باز خفنی هم بودمwink

اتفاقا به خاطر همین علاقه من به کارهای فرهنگی و پرورشی مدرسه بود که رفقام تعجب نکردن که من طلبه شدم.

ولی یادمه بعضیاشون میگفتن با طلبه شدن به اونچیزی که تو ذهنته و دنبالش هستی نمیرسی :/

درسته که با انتخاب خودم وارد حوزه شدم ولی اگر به عقب برگردم رک و پوست کنده بگم، شاید حوزه رو انتخاب نمیکردم!

بعد از سه سال درس خوندن تو حوزه، شاید بگم حرف اون رفقام درست بوده…!

رفقام درست میگفتن چون من یک آدم کمال گرا تو کارهای فرهنگی و تبلیغی هستم و از طرفی یه کنجکاوی و کم صبری عجیبی در دونستن جواب سوالاتم دارم!

اونایی که طلبه هستن خیلی خوب میدونن که سیستم آموزشی حوزه مخصوصا برای خواهران به شکلی طراحی شده که یا به سر مقصد هدف عنوان های درسیش نمیرسی و یا اگرم بخوای روی یک عنوان مثلا ” کلام اسلامی” تمرکز کنی باید پنج سال ناقابل از جوونیت رو بذاری برای دوره ای که تورو متخصص دون پایه در رشته مورد نظرت هم نمیکنه! و تازه تو سطح سه شاخه بندی میشن طلاب!

و اونقدر بین منابع درسیش سردرگمه که انگار میخواد مشتی از هر عنوان و رشته ای رو در اختیارت بذاره که اینم بد نیستا خیلیییی خوبه! ما خیلی عالمان و دانشمندان قدیم مثل بوعلی و سهروردی و خواجه عبدالله انصاری رو داشتیم که در علوم مختلف و در رشته های مختلف تبحر داشتن… اما…

اما مثل بنده حقیر مجبور نبودن برای کسب علم کتاب های غیر کاربردی و دور از هدف رو در کوتاه ترین زمان ممکن با شصت و خوردی درس تنها برای یک کتاب و چهار واحد به انضمام هزار درس دیگه برای چند کتاب و ده واحد دیگه رو در عرض نیم سال تحصیلی بخونن و پاس کنن :/

من دروس پایه ای که لازمه هر رشته ی تخصصی حوزوی هست رو کاری ندارم. خیلی هم لازم خیلی هم محترم…!

اما تو کتم نمیره چرا باید نصف یا کل کتاب که قطوریش مساوی با کتاب مفاتیح الجنان هست رو در کوتاه ترین زمان ممکن بخونم و دو ماه بعد از ترم نشده یادم بره؟!! :/

من عاشق کارگاه های آموزشی هستم :) چون در کمترین زمان با استفاده از شیوه های نوین آموزشی و گروهی کارکردن و عملی کار کردن حتی حتی عنوان های تئوری مثل روانشناسی مثل مسائل انگیزشی و روابط خانواده و زبان خارجه رو به بهترین شکل ممکن جوری بهت آموزش میدن که تا سالها پس ذهنت میمونه :) (البته این تعریف و تمجید شامل کارگاه های معقول و آدم حسابی طور و استاندارد میشه نه مثلا کارگاه همسرداری صغری خانم با ساعتی پنج میلیون تومن هزینه و سکته دادن همسر محترم و درو کردن جیبش :/)

نه مثل استاد منطقی که برگردی بهش بگی خانم لطفا جوری کلاس رو برگزار کنیم که همه مشارکت داشته باشن مثلا وقتی نوبت به مبحث “جدل” رسید دو نفر دو نفر طلاب داوطلب رو بیارید که واقعا باهم تو مسئله ای بحث کنن و از شیوه های جدل و مغالطه و… تو مبحث هاشون استفاده کنن تا هم ما شاهد مثال داشته باشیم هم خوب تو ذهنمون ملکه بشه و هم تجربه مباحثه و مجادله تو مسائل دینی رو با یه آدم خودی داشته باشیم که بعد ها تو بحث ها وجمع های بزرگتر دچار استرس و سردرگمی نشیم، در نهایت ناباوری می بینی که استاد محترم به یه ورشم نگرفته و داره ادامه درس رو میده چون زمان نداریم :/

بابا جان برای چی خیلی از احکام تو ذهنمون مونده به خاطر اینکه هم استاد کلی برامون مثال عملی اورده ( مثلا همه طلاب یه بار توسط استاد فقه قربانی آموزش مسح و وضو و غسل و نماز و تمیمم شدیم :) یا حداقل تو روزمره زندگیمون کاربرد داشته!

مثلا من کل تمرکز تحصیلیم شده صرف فعل زلزل در باب های مختلف ثلاثی مزید یا تشخیص استثناء و اشتغال و انواع مفعولات در جمله که واقعا نمیدونم به کجای زندگیم کمک میکنه؟!! ( همینجا بگم که مخالف دروس صرف و نحو نیستم اما با شیوه آموزشیش بشدت مشکل دارم :/)

مثلا شما فکر کن همین صرف و نحو رو بر اساس آیات قرآن یادبگیری جوری که سمت راستت قرآن بازه سمت چپت کتاب نحو و سعی کنی بدون توجه به معنی اجزای جمله رو تشخیص بدی و با کمک معنی الفاظ ( که اصلا تا سال چهارم پنجم آنچنان ازشون دور میشی و معانی یادت میره چون واحد درسی که معانی رو بهت آموزش بده نداری یا اگر داری هم مال بچه های فوق لیسانس رشته تفسیر قرآنه و خود استاد هم وسط تدریس به صحت معانی و نوشته ی خودش هم شک میکنه مثل همین درس ترجمه و مفاهیم قرآن!!!) خیلی سریع میتونی به نتیجه مطلوب اون درسی که استاد نحو داره خودش رو هلاک میکنه سرش بنده خدا تا یاد بده بهت، برسی :)

خیلیییی راهکار های مختلف دیگه برای بهتر شدن شرایط آمزشی حوزه خواهران وجود داره که اگر مسئولین ذی ربط یه وقت مفید بذارن و صدای طلاب و پیشنهاداتشون رو بشنون خیلی راحت میتونن برنامه آموزشی متناسب رو تنظیم کنن.

همین یه نکته رو از من داشته باشید که پیامبر اکرم (ص) اون زمان که میخواست به اباذر و سلمان و اصحاب مسائل دینی رو آموزش بده خودش و شاگردانش رو در بند یک اتاق و یک جا و مکان نمیکرد :) نمونه اش پیامبر (ص) وقتی خواست حسابرسی اعمال در روز قیامت رو به سلمان و اباذر بگه اونها رو بالای سنگ داغی برد و از سکه هایی که بدست آورده بودند سوال کرد…! شیوه آموزش عملی به عملگرایی افراد خیلی کمک میکنه و به جای روحانی گوشه نشین دنیا ندیده ی جونده ی صفحات کتاب! تعداد زیادی روحانی اهل عمل دنیا دیده خواهیم داشت :)

اینها تازه شامل شیوه های آموزشی بود بخش تبلیغ و شیوه اش و عرصه بین الملل بماند :)

البته نمیخوام همه طلبه هارو با خودم جمع ببندم و بگم که اونا هم نباید حوزه میومدن!

من فقط ضامن تصمیمات شخص خودم هستم نه دیگران :)

حوزه نیاز به نقد داره تا پیشرفت کنه با به به و چه چه الکی به اهدافی که براش تشکیل شد نمیرسه…

عزیزان مسئول حوزه یادتون نره که باید من طلبه و شمای مسئول فردا پاسخگوی امام صادق (ع) باشیم :)

 

 

 

موضوعات: دلنوشته
[دوشنبه 1399-05-06] [ 06:19:00 ب.ظ ]